به گزارش شهرآرانیوز، «سلمان فرخنده» را بینندگان به واسطه اجرا، بازیها، قلم و شباهتش به زنده یاد خسرو شکیبایی میشناسند و حتی برخی هنوز هم او را به اشتباه به جای پوریا شکیبایی، پسر زندهیاد شکیبایی، میشناسند. این هنرمند در این سالها نقشهای بسیاری بازی کرده است. او دانشآموخته رشته ادبیات نمایشی است و سریال «آسپرین» به کارگردانی فرهاد نجفی اولین بازی او در شبکه نمایش خانگی بود. فرخنده برای دومین فعالیش در این رسانه، با نقش جهانگیر سریال «گناه فرشته» به خانهها آمده است. ایفای نقش جهانگیر فضای کاری سریال «گناه فرشته» و همکاری با شهاب حسینی، بهانهای است برای گفتوگو با این هنرمند.
حضور شما در سریال «گناه فرشته» و ایفای نقش جهانگیر چگونه رقم خورد؟
از سوی شهاب حسینی برای بازی این نقش به حامد عنقا معرفی شدم. گفتوگوی اولیه بینمان انجام شد و به توافق رسیدیم.
هنگام مطالعه فیلمنامه نقشتان را چطور دیدید؟
آقای عنقا شیوه خاص خودش را در کار دارد. او متن را روز به روز، سر صحنه به دست ما میداد. هیچ کداممان متن کامل را نداشتیم که بدانیم کل قصه چه اتفاقی میافتد، یعنی بازیگران با متن، دیالوگها و سکانسها سر صحنه مواجه میشدند مثل بینندگان که هر قسمت با قصه مواجه میشوند! هر روز روند کاری همین بود. این برایم خیلی جذاب بود که هر روز سر صحنه با گوشهای از نقش و بعد دیگری از شخصیت آشنا میشدم.
سخت نیست که یک بازیگر عاقبت قصه و نقش خود را نداند؟
مثل زندگی میماند. نمیدانیم فردا چه اتفاقی میافتد. در این شیوه کار کردن به نظرم بازیگر حسوحال درستتری دارد، چون معمولا ما بازیگران وقتی میدانیم چه اتفاقی قرار است بیفتد برای نقش طراحیهایی میکنیم که شاید مثل برنامهریزیهایی باشد که برای زندگیمان انجام میدهیم. از هر اتفاق پیشبینی نشده حیرتزده میشویم و چراهایی در ذهنمان شکل میگیرد. اما وقتی با آن مواجه میشوی و پیشفرضهای خود را کنار میگذاری به نظرم هر روز نقش جذابتر میشود، مثلا وقتی جهانگیر توی زندان با همسرش ملاقات میکند که میخواهد مرگ خواهرش را به او اطلاع دهد از قبل نمیدانستم چه اتفاقی میافتد و رودررویی با شنیدن مرگ خواهرش همان لحظه اتفاق افتاد و برای من هم مثل بینندهها تازگی داشت.
به طور کلی کار کردن با حامد عنقا چگونه است؟
برای من همکاری با او جذاب بود، شیوه برخوردش با بازیگر و تعاملش سر صحنه و برخورد او با عواملش با احترام بود و اجازه میداد که بازیگر راحت بتواند با متنی که به دستش میرسد هم آشنا شود و هم آشتی کند تا جلوی دوربین برود. مهمتر از همه، بدون عجله و بدون اضطراب بودن است. اساساً گروه کارگردانی این سریال و تک تک اعضای تیم خیلی در این مسیر همراه و همدل بودند. آقای عنقا نگاه وسیعی به ابعاد قصه و شخصیتها داشت به نظرم همه اینها برای گروه هم همینطور بود. من که خیلی یاد گرفتم.
«جهانگیر» شخصیتی فرعی است، اما آنگونه که در قسمتهای اخیر دیدیم گویی قرار است پررنگتر شود. همینطور است؟
واقعیتش این است که از روز اول خیلی بستر وسیعی برای ایفای این نقش نمیدیدم و فکر نمیکردم این نقش بعدها برای خودم اینقدر دلنشین باشد. برای حامد عنقا حتی کوچکترین نقشها هم با اهمیت است. به قول خودش، «هیچ نقشی را حرام نمیکنم». او شخصیت قصههایش را دوست دارد و با آنها همراه میشود. او قصه را با جزئیات و شناخت در جهانبینی خودش نشان میدهد. من هم سعی کردم بهجای الگوهایی که در ذهنم ساختم با همان الگویی که در قصه بود با نقش مواجه شوم. نقش برایم این گونه بود که هر روز شکل میگرفت و جنبههای دیگری از جهانگیر را میشناختم و حتی گاهی با گفتوگویی که با آقای عنقا پیش از یک سکانس داشتم ناگهان متوجه ابعاد دیگرش میشدم. مثلاً در سکانس قبرستان و رودررویی با نوید عشیری، سکوت جهان در حالی که خواهرش را از دست داده برای خودم هم به عنوان بازیگر سخت بود، اما جهانگیر قصه گناه فرشته، سکوت میکرد؛ بنابراین بر خلاف تصور اولیهام نقش در جای درستی قرار دارد.
با توجه به اینکه خودتان هم آخر قصه را نمیدانید، فکر میکنید فرشته قاتل است یا خیر؟
این سوالی است که خیلیها از من میپرسند و من هم میگویم مثل شماها بیاطلاع هستم -می خندد- از آنجا که خودم مینویسم برایم جذاب است که بیننده پایان قصه را نداند؛ سریال «مینو» که پخش میشد دوست داشتیم بیننده پایان قصه را نداند و پایانبندی برایش جذاب باشد. از این رو میگویم که خودم هم کنجکاوی نکردم. یعنی دلم میخواهد کنجکاوی کنم، اما نپرسم بهتر است. برایم جذابتر است که مثل بینندگان سریال را ببینم و دنبال کنم که ته ماجرا چه میشود.
گاه مخاطب دوست دارد قهرمان یا ضدقهرمان آنچه در ذهنش است برایش اتفاق بیفتد و پیروز شود. از سویی دیگر با معضل مهمی به عنوان پایان کلیشهای روبهرو هستیم. به عنوان یک بازیگر نظر شما درباره این موضوع چیست؟
خیلی از سازندگان فیلم و سریال دوست دارند اثرشان پایان متفاوت، عجیب و خارقالعادهای داشته باشد، اما من بر این باورم که این هم مثل زندگی است. خیلی ساده است و هر روز یک اتفاق متفاوت برای ما رخ میدهد. در واقع ما خودمان در زندگی افرادی را که دوست داریم، میخواهیم جاهای بهتر ببینیمشان و برایشان اتفاق خوب بیفتد. شما وقتی از حامد تهرانی حرف میزنی یعنی با این کاراکتر همذاتپنداری کردهای. در واقع در بازیگری خیلی اتفاقها عجیب و غریب است و همهاش هم برمیگردد به قصهای که آدمها از خود باقی میگذارند و برای خود درست میکنند. ما بیوگرافیمان را خودمان مینویسیم و خودمان اتفاقها را رقم میزنیم.
خودتان چه بازتابهایی تا به حال گرفتهاید؟
بازتاب کلی خوبی دریافت کردهام. مردم سریال را دنبال میکنند و خیلی روی بازیها صحبت میکنند و دوست بدانند پایان قصه چه میشود، فرشته اعدام میشود یا خیر. در قسمت ۱۰ بینندگان غافلگیر شدند. امیدوارم اتفاقهای خوبی بیفتد تا بیننده تشنه این باشد که قصه را دنبال کند.
از تجربه کار در شبکه نمایش خانگی برای ما بگویید.
جذابیت بازی در شبکه نمایش خانگی را نمیتوان انکار کرد. اکنون اگر بیننده کمتر تلویزیون نگاه میکند باید گفت آن هم یک بستر است. امیدوارم ببشتر بتوانم به عنوان یک نویسنده و بازیگر در شبکه خانگی حضور داشته باشم و اتفاقهای خوشایندی بیفتد. به نظرم هر فردی دلش میخواهد که بیشتر دیده شود، بیشتر فعالیت کند و بتواند تواناییهایش را نشان دهد. تا زمانی که ارزشهای تو را ندیدهاند، هنوز باورت نکردهاند، به نظرم شبکه نمایش خانگی دارد اندکی ارزشمندترش میکند و مردم میتوانند در خانه بنشینند و سریالها را ببینند. پرداخت شخصیتها در شبکه خانگی بهتر است. در تلویزیون کم میتوانستیم همه جنبههای شخصیت و قصه را نشان دهیم، اما دستمان در شبکه خانگی بازتر است.
برخی شما را بهخاطر شباهتتان به زندهیاد خسرو شکیبایی میشناسند. خودتان در اینباره چه نظری دارید؟ و آیا به نظرتان سلمان فرخنده به عنوان یک هنرمند در عرصههای نویسندگی، کارگردانی و بازیگری شناخته شده است؟
بارها دربارهاش حرف زدهام. واقعیتش این است که خسرو شکیبایی روی قلهای قرار دارد که خیلیها دوست دارند به آن برسند. آن قله فقط بازیگری نیست بلکه منش و اخلاق است. آن قله در جایی است که شاید بعضیها از نظر تکنیک در بازیگری جور دیگری بازی کنند. بازیگران بیشتر از آنکه در تکنیکها سنجیده شوند، با لحظاتی که خلق میکنند در خاطرهها میمانند.
خسرو شکیبایی یک خاطره جمعی برایمان درست کرده است. شاید در گذشته میگفتند من ادای زندهیاد شکیبایی را درمیآورم و از همین رو خیلی نقشها را بازی نمیکردم تا تقلید نکرده باشم. تقلید از تقلب و قلابی بودن میآید به نظرم تقلب است. من تقلب نمیکنم. شاید خیلیها با تقلب موفق شده باشند و یا موفق باشند، اما هر کسی اخلاق خودش را دارد.
اینها سبب میشود تو در مقام مقایسه قرار بگیری و مثلا فلان کار را نباید بکنی و حتی سختی کار کردنت را چند برابر میکند و با خود میگویی آدمها من را شبیه خسرو میبینند و من یک وقتی کاری نکنم برایم بد تمام شود.
اینکه شباهتی دارم و صدایم هم شبیه خسرو شکیبایی است، لطف خداوند رحمان است. من از جهان تئاتر و تمرین بیان و تمرین بدنهای سخت میآیم. کار کردن روی حجم و بُرد صدا بخش مهمی از تمرین بیان در تئاتر است صدای من آنجا و در تئاتر خیابانی پخته شده است. امیدوارم که بتوانم برای مردم و سینما من هم جایگاه سلمان فرخنده را داشته باشم و وقتی من را به هم معرفی میکنند فقط نگویند که «همان بازیگری که شبیه خسرو شکیبایی است.»
چیزی که از خودتان انتظار داشتید امروز باشید، هستید؟
از زمانی که کار را شروع کردم آنچه که انتظار داشتم بودم. این گونه نبود که بگویم توقع و انتظار من نیست. به نظرم هر کسی باید انصاف داشته باشد و صادقانه با خودش حرف بزند. اگر به آن جایگاهی که توقع دارد نرسیده، تقصیر دیگران نیست خودش کم کاری کرده یا کمتر تلاش کرده است. من به دلایل مختلف کم بازی کردم یا در مقطعی احساس کردم باید بیشتر مطالعه کنم و روی خودم کار کنم. به نظرم برای رسیدن به هر هدفی باید استمرار و تداوم داشت، باید ادامه داد، تلاش کرد و دست از جنگیدن بر نداشت. هیچ کس جای دیگری را نمیگیرد و جا برای همه هست. باید برای نویسنده بودن یا بازیگر بودن هر روز نوشت، تمرین کرد و مطالعه کرد. باید باغبان، درختانی باشیم که میخواهیم به بار بنشیند. هر روز باید به باغ سر بزنیم و به آن برسیم؛ و صبور باشیم تا فصل رویش برسد. بدون عجله.